کد مطلب:233454 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:218

ورای اندیشه ها
«فمن ذا الذی یبلغ معرفته الامام أو یمكنه اختیاره؟!

پس كیست كه بتواند امام را بشناسد، یا وی را انتخاب كند؟ نه، هرگز! هرگز! در وصف شأنی از شؤون دو فضیلتی از فضایلش عقول به گمراهی افتاده حیران و سرگردان گردیده، دیدگان فرو مانده، بزرگان كوچك (حقیر)شده، حكیمان در وله،عقول خردمندان كوته، خطیبان از خطابه باز مانده،دانایان از دركش عاجز گشته،شاعران از سرایش وامانده،ادیبان درمانده،بلاغه گویان خسته و ناتوان شده، و جملگی به عجز خویش معترفند. چگونه می توان وصف او كرد و كنه اش را بیان نمود، یا چیزی از كارش را فهمید؟ یا كسی را یافت كه جایش را بگیرد؟! نه! چگونه ممكن است؟ و حال آن كه نسبت او و وصف كنندگانش بسان اختران و دستان مردمان است. پس انتخاب آنان كجا و این مقام كجا؟! خردها كجا و درك این منزلت كجا؟! در كدامین مكان می توان چنین شخصیتی را یافت؟!

خداوند متعال دودمان رسالت را در جایگاهی از عظمت و منزلت و قرب خود قرار داده كه نه فوق آن مقامی است و نه هم سان آن، جایگاهی و این حقیقت را در همه ی عوالم و به همه ی بندگانش اعلام نموده تا همه بدانند اینان كیانند و چه جایگاهی دارند.



[ صفحه 112]



این خاندان جلالت امرشان،عظمت منزلتشان،بزرگی شأنشان،تمامیت مقام نورانیشان،جایگاه خاصشان،شرافت محل و مرتبه شان و ثبات و پایداریشان و قرار و مقامشان در نزد خدا از همگان بیشتر است.

این حقایق را به همه ی عالمیان و مجموعه ی هستی شناساندند و به یك مرتبه هم اكتفا ننموده، بلكه به طور مكرر در عوالم مختلف این معارف را بازگو نمودند تا همه ی مخلوقات،از انسانها و فرشتگان و جنبان - همه و همه - دانستند كه این خاندان، جایگاه خاصی نزد پروردگار دارند و احدی از مخلوقات حق نزدیك شدن و طمع بستن در مقام و منزلت آنان را ندارند.

عقل،فكر و اندیشه از شناخت حقیقت انسان های كاملی كه خداوند سبحان آنها را به عنوان حافظان و خزانه داران اسرار غیب خویش انتخاب نموده،در حیرت است؛ چرا كه اوصاف بی بدیلشان تمام شدنی و كمالاتشان شرح دادنی نیست و جلال و جمالشان توصیف ناپذیر است.

عبارات فوق بیانگر عجز انسانها از شناخت كامل و رسیدن به كنه معرفت گلهای سر سبد عالم هستی،ائمه علیه السلام می باشد و چرا چنین نباشد؟ چگونه می توان بندگان برگزیده ی الهی را كه مظاهر تامه اسماء و صفات خدای سبحانند ستود و در مقام ستایش آنان بر آمد و كمالاتشان را بر شمرد؟

می دانم كه با توصیف شما نمی توانم به قدر و منزلت شما راه یابم و به جاه و جلال شما پی ببرم و قدر و منزلت شما را بدانم. وقتی عقل توان درك چیزی را ندارد، اگر در محدوده آن وارد شود،یقینا جز سرگشتگی چیزی نصیب او نخواهد شد، كه فرمود:«ضلت العقول».

این سخنان امام رضا علیه السلام در فضایی مطرح شده است كه مردم در بحث امامت متحیر بوده اند. این حقیقت از ابتدای روایت و گزارش راوی به امام علیه السلام



[ صفحه 113]



كه مردم درباره امامت بحث می كنند (یعنی خود را صاحب نظر می دانند) روشن می شود و این جاست كه امام علیه السلام می فرماید: «... تاهت الحلوم». مردم چه می گویند؟ چه می توانند بگویند؟چه می فهمند كه بگویند؟ هركس هر چه در مورد امامت بگوید بیراهه رفته است! مگر آنچه از بیانات گهربار خودشان صادر شده باشد. اگر كسی بدون راهنمایی آنها در مورد امامت حرفی بزند، مصداق «تاهت الحلوم» است.

اكنون در كلام نورانی ائمه علیه السلام نیك بیاندیشید كه امام كیست؟ امام علیه السلام بشری است فرشته خو با پیكری آسمانی و وجودی الهی،روانی پاك و مقامی والا،پرتوی رخشان،و رازی نهان [1] او، گویای حقایق و راستی هاست و منبع علم حقیقی. كلامش روشنگر گفتارهاست و پایان دهنده اختلاف نظرها. [2] او همان است كه دانش كتاب خدا در سینه ی اوست. [3] امام علیه السلام، درب ورود به آستان رحمانی و عنایت یزدانی است. [4] او باب بخشایش بی منتهاست. [5] او، برگزیده و خالص و خالص شده برای خداست. [6] .

بزرگان در برابرش كوچكند،حكیمان در وادی معرفتش حیران و دور اندیشان مقصر و ناتوانند.



[ صفحه 114]



هر انسان شریفی در مقابل شرافت امام علیه السلام، متواضع و خاشع است. بزرگان بشری هر چه بزرگ باشند،در محضر امام علیه السلام احساس كرنش و ذلت می كنند. هیچ كس نمی تواند در مقابل ایشان خودی نشان داده، عرض اندام نماید. حتی غیر مسلمانان نیز در مقابل عظمت و شأن والای امام علیه السلام اظهار عجز و كوچكی نموده اند؛ از جمله جورج جرداق،دانشمند مشهور مسیحی،به وجود شخصیتی چون علی بن ابیطالب علیه السلام در بین انسانها افتخار می كند. او می گوید: ای جهان! چه می شد كه همه ی نیروهایت را بسیج می كردی و در هر روزگار شخصیتی مانند علی با آن عقل و قلب و زبان و شمشیر نمودار می ساختی! [7] .

ابن ابی الحدید می گوید: چه گویم درباره ی مردی كه اهل ذمه - با آن كه اسلام را نپذیرفته اند - به او مهر می ورزند. فیلسوفان با آن كه میانه ای با اهل دین ندارند، بزرگش می شمارند. شاهان روم و فرنگ،شمایل او را در كنیسه ها و پرستش گاههای خود نقش می كنند، و شاهان ترك و دیلم عكس او را بر شمشیرهای خود حك می نمایند. [8] .

آری،عصاره و نقاوه ی سخن همان است كه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود:

نه سخنوران بیان عظمتش را تاب می آورند و نه دانایان پرده ی جهلشان را توان دریدن دارند و نه ادیبان جز اظهار عجز در برابر عظمتش راهی دارند.



[ صفحه 115]



خطیبان صاحب سخن در وصف امام عاجز مانده اند. اگر چه خطیب كسی است كه بتواند خوب بیان و توصیف كند ولیك،اگر اندیشه او در مورد چیزی محصور بود، نمی تواند آن را وصف كند. خطیبان و سخن سرایان در توصیف مقام امام،زبانشان بسته است. آنها محدودند و محصور و افق اندیشه شان به معرفت امام نایل نمی شود.

قلمرو عقل بشری بسیار محدودتر از آن است كه بتواند اوصاف كسانی را كه مثل اعلای الهی اند درك كند. اینها كجا و درك مقام امام كجا؟

آری! ادیبان از تشریح اوصاف امام عاجز و ناتوانند؛ زیرا تحقق این مهم،زمانی است كه به كنه معرفت،او را بشناسند و این میسر نگردد مگر با سیراب شدن از جاری زلال كلام امامان نور.

شاعران نیز در توصیف امام علیه السلام و حتی بیان شأنی از شؤون او علیه السلام عاجز و درمانده اند؛ «... كلت الشعراء و عییت البلغاء»؛

شعرا در توصیف او متحیرند و سخن وران در تعریفش وامانده اند؛ زیرا سرمایه اصلی شاعر،تخیل قوی اوست و زمانی در توصیف و تعریف چیزی موفق است كه در تخیل او بگنجد و این جاست كه شاعر می تواند آن را به نظم در آورده و توصیف كند، ولی چون اوصاف امام علیه السلام در تخیل نمی گنجد، لذا شاعر متحیر می ماند كه چه بگوید و چگونه او را توصیف كند؟

تعبیر دلنشین و شیوای شاعر معروف و پدر شعر نو «نیما یوشیج» در این ارتباط جالب است. او می گوید. ای علی! ای پیشوای مؤمنین و متقیان! در این دنیای كثیف،من به تو متوجه هستم. من از هر كس هر چه دیدم غلط بود.... [9] .



[ صفحه 116]



گویندگان و سخنوران بلیغ نیز از توصیف امام عاجزند. ابن ابی العوجاء، استاد سخنور مادیین با كبر و غرور به خدمت امام صادق علیه السلام می رفت، ولی چون بر حضرت وارد می شد، سر به زیر می افكند و مؤدب در محضر ایشان می ایستاد و چه بسا، حتی از هیبت امام علیه السلام سؤالش را فراموش می كرد.

امام علیه السلام می پرسیدند:مگر برای پرسیدن فلان سؤال نیامده ای؟ می گفت: بله،یابن رسول الله! و حضرت سؤالش را پاسخ می دادند. [10] .

همگان درباره ی امام علیه السلام به تحقیق پرداختند، و در راه شناختش به جان شتافتند، اما هر چه بیشتر رفتند،كمتر دریافتند. حیرت زده واماندند. قصه ها بافتند. آن یك،«انسان كاملش» گفت و این یك «فرشته».

آنش «اعجوبه» نامید و این، «آفریننده». آن «پیشوایش» خواند و این «حلول كرده ی خدا». [11] هر یك به نظر خویش مطمئن شده،راه رفته را درست پنداشته و دل بر آن گماشتند،كه: (كل حزب بما لدیهم فرحون) [12] ، ولی ندای رسول خدا صلی الله علیه و آله در همه جا طنین انداز گشت كه فرمود: «یا علی! هیچ كس جز خدای و من چنانكه كه بایست - تو را نشناخت».

این شخصیت و این انسان كامل - كه آیینه ی صفات خداوندی است - به هیچ معرفی جز نشان دادن شخصیتش با بیان ارزشهایی كه خدا و رسول برایش بیان كرده اند،نیازمند نیست.



[ صفحه 117]



«... لا كیف و أنی؟ و هو بحیث النجم من ید المتناولین و وصف الواصفین»؛ نه،چگونه ممكن است (امام را توصیف كرده و كنه او را بیان نمود، یا چیزی از كار او فهمید یا كسی را یافت كه جای او را بگیرد)؟ و حال آنكه نسبت امام و توصیف كنندگانش همچون ستاره دست نایافتنی است.

در عین حال،باید بكوشیم كه در پیمودن راه زندگی،این انسان مقدس را - كه همه ی دقایق عمرش را با درخشان ترین برنامه ها به پایان برده است - درست بشناسیم،تا او و طرز اندیشه و كارش در روانمان تجسم یابد و ما را دایم به پیروی و اقتدا به او وادار كند و فضایلش برای ما منشأ رشد و كمال باشد.



[ صفحه 119]




[1] هو بشر ملكي و جسد سماوي و امر الهي و روح قدسي و مقام علي و نور جلي و سر خفي. (بحارالانوار 172 / 25،باب 4).

[2] هو الناطق بالحكمة و الصواب. هو معدن الحكمه و فصل الخطاب. (مفاتيح الجنان،زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام در روز مولود: 375).

[3] هو من عنده ام الكتب. (مفاتيح الجنان،زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام در روز مولود: 376).

[4] هو باب الله. (مفاتيح الجنان،زيارت مطلقه ي اميرالمؤمنين عليه السلام: 355).

[5] و باب حطة الله. (مفاتيح الجنان زيارت مطلقه ي اميرالمؤمنين عليه السلام: 378).

[6] هو صفوة الله و خالصة الله و خاصتة. (مفاتيح الجنان،زيارت مطلقه ي اميرالمؤمنين عليه السلام: 377).

[7] علي بن ابيطالب،صوت العدالة الانسانية.

[8] شرح نهج البلاغه 29 / 1.

[9] برگزيده آثار نيمايوشيج،نثر سيروس طاهباز،انتشارات بزرگمهر،تهران: ص 265.

[10] شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج 2، ذيل ماده عوج.

[11] حلوليه، در اصطلاح عرفاني، كساني را گويند كه عقيده دارند خدا در تمام اشيا حلول كرده و امتزاج دارد(مانند حلاوت در خرما) و آنها را،اتحاديه و عشاقيه و واصليه هم مي گويند. (سجادي،فرهنگ اصطلاحات عرفاني ص 762).

[12] روم (30):32.